همسران شهدا
زن هستم اگر
ولی دلم سنگر توست
ذکر لب من دعاپشت سر توسـت
رفتی نگران نباش، مـردانـه بجنگـــ
این راه از این به بعد با #همسـر توست
زن هستم اگر
ولی دلم سنگر توست
ذکر لب من دعاپشت سر توسـت
رفتی نگران نباش، مـردانـه بجنگـــ
این راه از این به بعد با #همسـر توست
????????????????????????????????
????????
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وهفتم
#وصيتنامه????
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
????همسرم
????نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم، فقط می توانم بگویم #حلالم_کن و مرا ببخش و از همه دوستان و آشنایان حلالیت مرا بخواه.
????چند خواسته از تو دارم، اول: مثل همیشه #حجابت را خوب #حفظ_کن و این حجاب و معرفت را به #دخترم ریحانه جان یاد بده و از تو میخواهم در همیشه در سختی ومشکلات به #خدا_توکل_کنی و با ذکر نام خدا آرامش بگیری و بدانی #وجود و #حضور ما همه #وسیله است و بود و نبود ما خیلی مهم نیست، اگر توکل کردی و خدا را در همه حال احساس کردی میبینی که پشتیبان و یار محکمی داری و هیچ وقت تنهایی و ترس بر تو غلبه نخواهد کرد.
????ریحانه جان
????دختر شیرین #عسل_بابا با تمام وجود دوستت دارم و #همیشه_به_یادت_هستم و از تو نور چشمم می خواهم همیشه حرفهای مادرت را خوب گوش کنی و مثل مادرت با #حجاب و با #معرفت و فهم و #کمالات باشی ودر تمام مراحل زندگی گوش به فرمان مادرت باشی و مبادا مادرت از تو ناراضی باشد.
❤️پدر و مادر عزیزم
از اینکه این همه برای بنده #زحمت کشیدید و خون دل ما را خوردید #تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه مرا در #راه_مستقیم_هدایت_کردید_ممنونم.
????از شما همسر و دختر عزیزم ریحانه و پدر و مادر مهربانم می خواهم همیشه #پشتیبان #اسلام و #ولایت_فقیه باشید و هیچ وقت نگذارید کسی به #رهبر عزیزتر از جانم حرفی بزند و همیشه #مدافع_انقلاب و #خون_شهدا باشید.
????از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر #لیاقت_شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، #گریه_نکنید و بدانید عمر دست خداست و چه #لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با #شهادت که #بالاترین_مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد.
????دعاکردم که از جسمم نماند
????تا کسی نماز میتی بر تن نخواند
والسّلام
محمد زهره وند ۲۸ شهریور ۹۴
????????????????????????????????
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وششم
????روزی با نجوای مادرانه:
????دختر گلم !
این قدر #غریبانه به عکس بابا نگاه نکن؛
این قدر #منتظر و چشم به راه بابا نباش؛تا کی ؟
بسه دیگه؛
از پا می افتی؛
تا کی می خوای پشت در منتظر بمونی؟
????دختر گلم ! عزیزم! نازنینم!
خدای مهربون، بابا را برده پیش خودش؛
این را درک کن؛
این قدر با من لجبازی نکن؛
این قدر دل مادر را غصه دار نکن؛
وقتی این جوری به #عکس_بابات نگاه میکنی، جگرم گر می گیره ؛
تو چه می دانی من از همه غمگین ترم؛
باید باور کنی بابات دیگه بر نمی گرده؛
باید باور کنی بابات رفته #پیش_خدا؛
شاید از چشمام می خونی که منم هنوز باور نکرده ام که او از پیش ما رفته و دیگه برنمی گرده..
????????????????????????????????
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وپنجم
#خاطرات
✍برادرش می گوید ” #آخرین_نماز پر احساسی که در کنارش بودم و شاید بیش از #یک_ساعت طول کشید ، در بازگشت از سفر #مشهد مقدس در بارگاه #حضرت_معصومه(ع) بود . چنان #مشتاقانه عبادت می کرد که من حیران نگاهش می کردم.انگار با تمام وجود #غرق_در_نماز بود و شاید هیچ کس و هیچ چیز را نمی دید”
وقتی هم #دستش به #ضریح حضرت معصومه (ع) رسید از آن دل نمی کند.گویا به او #الهام شده بود که #آخرین_زیارت_دنیایی_اوست . دستش را گرفتم و گفتم بیا بریم، بچه ها خسته شده اند ، باید حرکت کنیم . با #چشمان_خیس نگاهم کرد و گفت :چه زیارت خاطره انگیزی شد، از دست بوس آقا تا دست بوس خانم.
????????????????????????????????
#شهیدمدافع_حرم_محمد_زهره_وند
#قسمت_سی_وچهارم
#خاطرات
????خاطره ای از زبان همرزم شهید؛
✍تازه به #روستای_القراصی_سوریه رسیده بودیم #خسته از راهی که آمده بودیم ، هر کدام از بچه ها در گوشه ای استراحت می کردند . #بارانی که چند ساعت قبل شروع شده بود حالا آرام تر می بارید.
????محمد گفت : بیا با هم به #پشت_بام برویم تا اطراف را بررسی کنیم .
هوا ابرآلود و کسل کننده بود و حس و حالی برای بالا رفتن از پله ها را نداشتم او که اکراه مرا دید ، اصرار نکرد و در حالی که بند پوتین هایش را سفت می کرد ، دستی تکان داد و بیرون رفت.
????دقایقی گذشت ، اما محمد برنگشت.کنجکاو شدم که کجا مانده است. لباس پوشیدم و به پشت بام رفتم. محمد را دیدم که سخت مشغول فعالیت است.با #تکه_چوبی آب های جمع شده روی پشت بام را پایین می ریخت. نزدیک تر که رفتم آرام با خودش حرف می زد و می گفت : “ناودان ها گرفته است، ممکن است #خانه های مردم #خراب شود، کنارش که رسیدم متوجه حضور من شد؛ لبخندی زد و گفت : آقا وحید؛ ببین چقدر آب جمع شده؛ اگه بارون ادامه پیدا کنه شاید خونه های مردم خراب بشه ! کمک کن ناودان ها را باز کنیم ، شاید #اهالی_روستا دوباره به #خونه_هاشون بر گردند
????چند ساعتی مشغول باز کردن ناودان ها بودیم . با خودم فکر می کردم چقدر این محمد برای مردم #دلسوزی می کند، مردمی که هیچ وقت آنها را ندیده است.
آنجا بود که فهمیدم #تفاوت آدم هایی که برای دفاع می جنگند با کسانی که برای حس برتری جویی بر سر مردم بی دفاع یمن و سوریه بمب می ریزند در چیست.